امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۷۷۷

۱

دیری ست کای گلبرگ تر بر روی ما خندان نه ای

هستی لطیف و خوبرو، زان در وفا خندان نه ای

۲

زلف دوتاهت چیست این، زیر کلاهت چیست این؟

چتر سیاهت چیست این، چون بر دلم سلطان نه ای؟

۳

یعنی تویی، ای همنشین، جانان و جان نازنین

یا خود خیالی این چنین، در پیش من جانا نه ای

۴

چون بر تو می دارم نظر، از چیست زینسان چشم تر

آخر ندانی اینقدر نیکو نه هم نادان نه ای

۵

تاراج دل کردی بسی، دستی برو یاری رسی

در بردن دل هر کسی می داندت، پنهان نه ای

۶

ای عشق، داری مدخلی، در جان مشتاقان بلی

در گفتن آسانی بلی، در تاختن آسان نه ای

۷

بشکافتی جان از میان، خود را نه پیوندی بر آن

یعنی تویی پیوند جان، پر کاله ای از جان نه ای

۸

لب را نگر میگون شده، سرسبز ز آب و خون شده

با خضر همره چو نشده، گر چمشه حیوان نه ای

۹

زین پیش بودی همنفس، اکنون نمی مانی به کس

خسرو همان بنده ست و بس، تو آنکه بودی، آن نه ای

تصاویر و صوت

نظرات