امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۷۷۹

۱

ای که چشم من به روی خویش روشن کرده‌ای

اندر آخوش خوش کزان رو خانه گلشن کرده‌ای

۲

صد دل ویران است در هر تار پیراهن ترا

تو، چنین نازک، چه تار است اینکه بر تن کرده‌ای؟

۳

تو همه تن مایه شادی و جانم پر ز غم

جان من، وه اینچنین جایی چه مسکن کرده‌ای؟

۴

جلوه کردی بر من از رخ تا روان شد خون ز چشم

یارب آید پیش چشمت آنچه با من کرده‌ای

۵

تیغ زن بر گردن من، خون من در گردنت

غم مخور، چون اینچنین خون صد به گردن کرده‌ای

۶

هر شبی تا روز می‌سوزم گدازان همچو شمع

دم به دم از سوزش من چله روشن کرده‌ای

۷

دوست می‌دارم ترا با آنکه بهر خویشتن

عالمی بر خسرو بیچاره دشمن کرده‌ای

تصاویر و صوت

نظرات