
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۷۹۰
۱
گرچه به هر سخن دلم از تن ربودهای
با این همه بگوی، که جانم فزودهای
۲
چشمت به غمزه بردن دلها نمونهایست
تا تو بدین بهانه چه دلها ربودهای!
۳
رویت درون پرده و صد پرده چاک از او
شادی به روزگار کسی کِش نمودهای
۴
بالین گردناک مرا طعنه میزنی
جانا، به تکیهگاه غریبان نبودهای
۵
آسان مگیر آه و دم سرد من، از آنک
خردی و گرم و سرد جهان نآزمودهای
۶
گفتی که خون به دست خودت ریز، ای رقیب
شکرانه بر من است که از وی شنودهای
۷
کی داند انده شب تنهانشستگان؟
ای آن که مست در بر جانان غنودهای
۸
ای مرغ آب، عربده دریات سهل بود
پروانهوار سینه بر آتش نسودهای
۹
بد گفت عاشقانت چنین کرد، خسروا
رنجه مشو که کِشته خود را درودهای
نظرات