
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۷۹۲
۱
آن دل خراب شد که تو آباد دیدهای
وان سینه غم گرفت که تو شاد دیدهای
۲
بازارِ عیش و خانهٔ هستی و کویِ عقل
ویرانهها شد آن همه کآباد دیدهای
۳
عمریست تا به دامِ بلایی اسیر ماند
آن جانِ نازنین که تو آزاد دیدهای
۴
نزدِ من، ای حسود، تو بایستیی کنون
تا خان و مانِ دل همه بر باد دیدهای
۵
ای پندگوی، همرهِ من در عدم نهای
تا از غمِ وِیَم علف و زاد دیدهای
۶
ای مرغِ عاشق ار تو بدانستهای وفا
در رنجِ خویش راحتِ صیاد دیدهای
۷
خسرو، به بوستان چه رَوی دل دگر طرف؟
کاش از نخست در گل و شمشاد دیدهای
تصاویر و صوت

نظرات