
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۷۹۴
۱
چه بد کردیم کز ما برشکستی؟
ز غم بر جان ما نشتر شکستی
۲
روان شد گریه تا گیرد عنانت
گذشتی و عنان را بر شکستی
۳
مرا در طعنه خصمان فگندی
به سنگ ناکسان گوهر شکستی
۴
تنم خستی و خونم نوش کردی
چرا می خوردی و ساغر شکستی؟
۵
دلم را خرد بشکستی به هجران
قوی بتخانه ای را در شکستی
۶
چه شکل است این که دین را غارتیدی؟
چه نازست این که هم، کافر، شکستی؟
۷
چه بانگ پای اسپ است این که در وجد؟
نوا در حلق خنیاگر شکستی؟
۸
نگویم زلف کان دزد سیه را
نکو کردی که پا و سر شکستی
۹
گره محکم زدی بر جان خسرو
که زلف عنبرین را بر شکستی
نظرات