
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۷۹۶
۱
رخساره مکن راست به جایی که تو باشی
ور راست کنی، طرفه بالایی که تو باشی
۲
گفتی چو ببینی رخ ما را غم خود خور
از جان که کند یاد به جایی که تو باشی؟
۳
از دیده نیفتد گذرش بر تو نگویی
تا خاک شوم در ته پایی که تو باشی
۴
شاید که نیاری به نظر ملک جهان را
در کلبه احزان گدایی که تو باشی
۵
خلقی به دم سرد بمیرد به درت، آنکه
خورشید نتابد به سرایی که تو باشی
۶
خسرو، اگر از شعر برانی سخن عشق
احسنت، زهی شعر سرایی که تو باشی
نظرات