
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۷۹۸
۱
دیدی که حق خدمت بسیار ندیدی
ببریدی و رنج من غمخوارندیدی
۲
بسیار کشیدم غم و رنج تو و اندک
آن را به میان اندک و بسیار ندیدی
۳
آماج خدنگ ستمم ساختی آخر
جز من دگری لایق این کار ندیدی
۴
باری تو بزی شاد که داری دل خرم
چون که نشدی عاشق و آزار ندیدی
۵
بیداری شبهام چه دیدی تو که هرگز
در خواب گهی دیده بیدار ندیدی؟
۶
بیمار چه پرسی تو که بیمار نگشتی
تیمار چه دانی تو که تیمار ندیدی
۷
خسرو، تو بسی غصه کشیدی ز چنان شوخ
باز از دل گمراه تو انکار ندیدی
نظرات