امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۸

۱

شکل دل بردن که تو داری نباشد دلبری را

خواب بندی های چشمت کم بود جادوگری را

۲

چون ز هجران شد زحل در طالعم کی بوسم آن پا

این سعادت دست ندهد جز مبارک اختری را

۳

زین هوس مردم که وقتی سر نهم بر آستانت

بین چه جایی می نهم من هم چنین مدبر سری را

۴

چند گویی سوز خود روشن کن ار داری زبانی

چون نخیزد شعله تا کی دم دمم خاکستری را

۵

بر من بد روز بس کز غم قیامت هاست هر شب

روز من روزی مبادا تا قیامت کافری را

۶

می زنندم طعنه کاخر دل که گم کردی بجوی

من که خود را کرده ام گم چون بجویم دیگری را

۷

دوستان گویند ناگه مرد خواهی بر در او

دولتم نبود که گردم خاک از آنگونه دری را

۸

کی چو من سوزند یاران گرچه دلسوزند، لیکن

عود چون سوزد بود دل گرمیی هم مجمری را

۹

آه پنهانی خود خوردن که خسرو راست زان بت

بوالعجب تر زین فرو بردن که یارد خنجری را

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
احسان
۱۳۹۵/۱۰/۰۳ - ۱۸:۰۲:۳۴
مصرع نخست مشکل وزن دارد. احتمالا باید به این شکل باشد:شکل دل بردن که داری تو نباشید دلبری را
user_image
سامان
۱۳۹۹/۰۲/۲۲ - ۰۳:۲۹:۲۳
بیت چهارم مصراع اول "ار" باید باشد نه "از"
user_image
علیرضا بدیع
۱۴۰۲/۱۰/۲۷ - ۱۰:۵۹:۴۳
مصرع نخست بیت 6 در پایان یک هجا کم دارد.