
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۸۰
۱
می نوش که دور شادمانیست
خوش باش که روز کامرانیست
۲
سر بر مکش از شراب کایام
از تیغ اجل به سر فشانیست
۳
این دل که ز عشق می خورد خون
با دشمن خود به دوستگانیست
۴
مغرور مشو به بانگ نایی
کاواز درای کاروانیست
۵
هر دم که به خوشدلی برآید
سرمایه حاصل جوانیست
۶
ساقی دل مرده زنده گردان
زان می که چو آب زندگانیست
۷
عشق آمد و عقل رخت بر بست
این هم ز کمال کاردانیست
۸
بی خوابی و عاشقیست کارم
سگ بهر وفا و پاسبانیست
۹
خسرو به گزاف چند لافی
بانگ دهل از تهی میانیست
تصاویر و صوت

نظرات