امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۸۰۶

۱

ز رحمت چشم بر چاکر نداری

نداری رحمت، ای کافر، نداری

۲

دلم بردی و خوشتر آنکه گر من

بگویم بیدلم، باور نداری

۳

مگو در من مبین، در دیگران بین

که مثل خویش در کشور نداری

۴

به پشت پای خود بنگر که وقت است

از این آیینه بهتر نداری

۵

کله را کج منه چندین بر آن سر

که تا با ما کجی در سر نداری

۶

بخور خون دل و دیده مکن، ای آب

نه خون من که خواب و خور نداری

۷

چودل برداشتن اندیشه ات بود

چرا سنگی به کشتن برنداری؟

۸

حدیث خسرو اندر گوش می کن

ز بهر گوش اگر گوهر نداری

تصاویر و صوت

نظرات