
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۸۱
۱
ای خوانده بُتانِ حسن، شاهت
وز قلب شکستگان سپاهت
۲
دودیست بر آتش جهانسوز
آن سبزه خط که شد سیاهت
۳
شد در زِنَخَت هزار جان غرق
از خویْ چو پُرآب گشت چاهت
۴
هر لحظه جراحتی است در جان
بینم چو ز دور گاه گاهت
۵
دزدم نظر از دو چشم خود نیز
دزدیده چو بنگرم به ماهت
۶
تفسیده چو پر خورد بمیرد
زان روی نمی کنم نگاهت
۷
شد گریه ای، ار چه پای گیرت
بردن نتوان بدین ز راهت
۸
بسیار شد آه خلق، هشدار
کین باد نیفگند کلاهت
۹
گر خون ریزی ز صد چو خسرو
رخساره بس ست عذر خواهت
نظرات