امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۸۱۳

۱

سزد گر نیکویی در من ببینی

که خودکام و جوان و نازنینی

۲

به گاه خنده چون دندان نمایی

مرا اندر میان چشم شینی

۳

مسلمان دیدمت، زان دل سپردم

ندانستم که تو کافر چنینی

۴

مه و خورشید را بسیار دیدم

بهی از هر که می گویم، نه اینی

۵

به عیش خوش ترش خوشنودم از تو

که گاهی سرکه گاهی انگبینی

۶

ز جان آیم به استقبال تیرت

که بر من راست کرده در کمینی

۷

بیا گر در همی چینی ز چشمم

به شرط آنکه مهره برنچینی

تصاویر و صوت

نظرات