
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۸۱۸
۱
ای برده دلم به دلستانی
هم جان منی و هم جهانی
۲
جان می رودم برون و غم نیست
غم زانست که در میان جانی
۳
دود از دل عاشقان برآرد
حسن تو ز آتش جوانی
۴
از سوز غم تو برنخیزم
با آنکه بر آتشم نشانی
۵
بگشای دهان خویش تا دست
شوییم ز آب زندگانی
۶
هر شب منم و خیال زلفت
شبهای دراز و پاسبانی
۷
من خواهم داد جان به عشقت
هر چند تو قدر آن ندانی
۸
از دوستی تو ناتوانم
ای دوست، ببر اگر توانی
۹
خسرو که بمرد، زنده گردد
گر دم دهدش مسیح ثانی
تصاویر و صوت

نظرات