امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۸۲۱

۱

بخرام، ای سرو روان کز باغ رضوان خوشتری

دلدادگان خویش را می کش که از جان خوشتری

۲

در هوشیاری مهوشی، سرمست و غلتان دلکشی

چون مو کنی شانه کشی، طره پریشان خوشتری

۳

چوگانت سر جو از همه، سر برد گو از همه

خوش می بری گو از همه، در لعب چوگان خوشتری

۴

با آنکه خوش باشد چمن با سرو و نسرین و سمن

بسیار دیدم در تو من، بسیار از ایشان خوشتری

۵

هر چند می بینم ترا، تشنه ترست این دل مرا

خواهم بیاشامم ترا کز آب حیوان خوشتری

۶

گر چه جوانی خوش بود، بی تو ندانم خوش بود

ور زندگانی خوش بود، حقا که تو زان خوشتری

۷

باری چه باشد دل ببین کانجا کنی منزل گزین

در چار سوی دل نشین کز هشت بستان خوشتری

۸

نقش تو، ای شمع چگل، بیرون دهم زین آب و گل

لیکن تویی چون گنج دل، در کنج ویران خوشتری

۹

دارم به دل درد قوی، می خواهمش منزل قوی

با آنکه درد خسروی، لیکن ز درمان خوشتری

تصاویر و صوت

نظرات