امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۸۴۰

۱

چتر عنبروش کن از گیسو که سلطان منی

ترک لشکرکش کن از مژگان که خاقان منی

۲

زلف بالا کن، ببند آن روزن خورشید را

کآفتابم نیست حاجت، چون تو مهمان منی

۳

جان من گم گشت پیشت، نیست آن جای دگر

تا تو بردی جان من یا خود تو هم جان منی

۴

از لطافت جوهرت را خود نمی دانم که چیست؟

پامنه بر من که مورم چون سلیمان منی

۵

در دلم باشی و هرگز سایه بر من نفگنی

بارک الله آخر، ای سرو، از گلستان منی

۶

دوش دل بردی و می خواهی که امشب خون کنی

من بحل کردم، اگر حجاج قربان منی

۷

کافرت کردند خلقی، بس که ناحق کشتیم

کافری نزدیک خلق، اما مسلمان منی

۸

چون تو مهمانی و آنگه خانه خسرو غمت

یارب، این خواب است، ای یوسف، به زندان منی

تصاویر و صوت

دیوان کامل امیر خسرو دهلوی، سعید نفیسی، با همت و کوشش م. درویش - تصویر ۵۸۲

نظرات