
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۸۴۹
۱
می به جام ار چه زخون من مسکین داری
نوش بادت که شکرخنده شیرین داری
۲
دو حیات است ز یک خنده تو عاشق را
زانکه در حقه یک خنده دو پروین داری
۳
زان لب ساده گرم بوسه ببخشی، کم ازآنک
نظری جانب این گریه رنگین داری
۴
پیش صوفی گذرو، گریه خونین، فرمای
تا به خون دست بشوید دلش از دین داری
۵
نگری در من و چون من نگرم برشکنی
این چه فتنه ست که بهر من مسکین داری
۶
خار در بستر تنهاییم افگند فراق
زان چه سودم که تو آن بر گل و نسرین داری؟
۷
همه را زنده کنی و بکشی خسرو را
جان من این چه طریق است و چه آیین داری؟
نظرات