امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۸۵

۱

شهسوارم آمد و از سینه جان را برگرفت

دولت بادی که آن سرو روان را برگرفت

۲

بار و جان هر دو درین تن بود و جان آمد درون

یار را گفت این چه باشد با تو جان را برگرفت

۳

دی که کرد ابر بلند آن یار خلقی را بکشت

گوییا ترکی به خونریزی کمان را بر گرفت

۴

سرخ گل کز آب چشم من به کوی او دمید

گریه خون کرد بر وی هر که آن را برگرفت

۵

گفتمش گویم غم خود چون بدیدم دم نماند

زانکه حیرت از لب خسرو زبان را برگرفت

تصاویر و صوت

نظرات