
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۸۵۷
۱
بی تو، ای بی تو به جان آمده جانم، چونی؟
کز پی کاهش من روز به روز افزونی
۲
پیش از این گر چه جفاهات بسی بود، ولی
نه چنین بود از این بیشتری کاکنونی
۳
جان همی خواستی از من که به افسون ببری
جان من رفت و تو هم بر سر آن افسونی
۴
چند گویی که چه حال است دل تنگ ترا
آن چنان است که تو از دل من بیرونی
۵
حال خونابه خسرو دل خسرو داند
تو چه دانی که نه در آب و نه اندر خونی
تصاویر و صوت


نظرات
علیرضا