امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۸۶۹

۱

ای رفته در غریبی، باز آکه عمر و جانی

یا خود چو عمر رفته باز آمدن ندانی؟

۲

در راه تو بمیرم، گرچه ترا نبینم

باری خلاص یابم از ننگ زندگانی

۳

زانجا که رفته ای تو، نفرستی ار سلامی

بر دست باد باری از خاک ره نشانی!

۴

رفتی و زآرزویت بر لب رسید جانم

مانا که زنده یابی، باز آاگر توانی

۵

از ما چو آشنایان برداشتند دل را

ای جان زار مانده، تو هم ببر گرانی

۶

ای صاحب سلامت، خفته به خواب مستی

تو در شب فراقت احوال من چه دانی؟

۷

زین بخت نابسامان کامی نیافت خسرو

برباد آرزو شد سرمایه جوانی

تصاویر و صوت

نظرات