
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۸۷۴
۱
سلام و خدمت ما، ای صبا، به یار بگوی
فغان و زاری بلبل به نوبهار بگوی
۲
برفت طاقت صبر و نماند قوت عقل
بگوی حال من او را و زینهار بگوی
۳
ز خون دیده همه دست من نگار گرفت
مگر که دست بگیرد بدان نگار بگوی
۴
هزار جور کشیدم ز غم که نتوان گفت
یکی اگر بتوانی از آن هزار، بگوی
۵
اگر ز بنده فراموش کرد، یادش ده
وزین سخن دو سه بر وجه یادگار بگوی
۶
بنای عافیتم کاستوار بود از صبر
خراب شد ز غمم دار استوار بگوی
۷
حدیث چشم چو دریا بگو و زین مگذر
چو زین گذشت، حدیث لب و کنار بگوی
۸
اگر چه هر چه بگویی به عکس کار کند
تو باری اینقدر از بهر عکس کار بگوی
۹
اگر چه او نشود ز آن خویش خسرو را
تو ز آن خود بکن و بهر کردگار بگوی
نظرات