امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۸۹۰

۱

مگر، ای باد نوروزی، گذر بر یار من داری

که گویی این نسیم تازه زان گلزار من داری

۲

اگر چه یاد نارد روزی از ما، چون روی آنجا

سری از من به پای آن فرامش کار من داری

۳

مرا از زندگانی توبه شد، ای مرگ، بی رویش

بیا، بسم الله، ار فرمانی از دلدار من داری

۴

مدان، ای سرو، کز حسن تو حیران مانده ام در تو

ولیکن دوست می دارم که شکل یار من داری

۵

دل آزرده من باری از غمخوارگی خون شد

تو چونی، ای که جان اندر دل غمخوار من داری

۶

کلاه صوفیان را جام می می سازد آن ساقی

درآ، ای محتسب، گر طاقت بازار من داری

۷

من و شبها و هجر و پاسبانی، از سرم بگذر

تو خواب آلود نتوانی که پاس کار من داری

۸

مگر این سو که بنشیند، توانی مردمی کردن

که یکدم پای نازک بر دل افگار من داری

۹

زبانی خسرو و شکر غمت، گر بشنوی ار نه

تو مست دولتی، کی گوش بر گفتار من داری؟

تصاویر و صوت

نظرات