
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۸۹۴
۱
ز من که عاشق و مستم صلاح کار مجوی
خزانست در چمن عاشقان، بهار مجوی
۲
دلم به صحبت مستان و شاهدان خو کرد
نشان تقوی ازین رند دردخوار مجوی
۳
چو من ز خون دل سوخته سیه رویم
سپید رویی من زین سیاه کار مجوی
۴
نروید از گل من جز گیاه بدنامی
گل سلامت ازین خاک خاکسار مجوی
۵
به جز فساد ز فاسق دگر عمل مطلب
به جز وفا ز مقامم دگر شمار مجوی
۶
ز اهل میکده جز ناکسی جمال مخواه
به کنج مزبله جز ماکیان شکار مجوی
۷
دلا، چو هدیه جان پیشکش نخواهی کرد
بر آستانه سلطان عشق بار مجوی
۸
سوار چابک من، آمدم به بندگیت
قرار بندگیم ده، ولی فرار مجوی
۹
چو خسرو راز بتان زینهار نتوان یافت
مجو رهایی از آن بند و زینهار مجوی
نظرات