امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۹۰۰

۱

ما را در آرزویت بگذشت زندگانی

باقیست تا دو سه دم، دریاب گر توانی

۲

چشمت که کشت ما را باشد همین قصاصش

کز دور مردن من بنماییش نهانی

۳

گر این تن چو مویم بوده ست از تو گویی

تو دیر زی که اینک مردیم از گرانی

۴

رشک آیدم ز تیغت بر عاشقان دیگر

این لطف هم مرا کن از بهر آن جوانی

۵

چون بر سرم رسیدی، بر من مبارک آمد

مردن بر آستانت، ای جان زندگانی

۶

شکر غم تو گویم کز دولتش همه شب

با دیده در شرابم، با دل به دوستگانی

۷

با سوز خود خوشم من، بر من مخند گه گه

تا بیشتر نگردد این داغهای جانی

۸

گر بگذری بدانسو، ای باد، زلف او را

زان گونه کو نداند، از من دعا رسانی

۹

بی او، دلا، ز خسرو کم جو قرار و سامان

کو رسم صبر داند، لیکن چنانکه دانی

تصاویر و صوت

نظرات