
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۹۰۱
۱
هوس پخته ست این پروانه بهر خویشتن سوزی
بیا و خانه روشن کن ز بهر مجلس افروزی
۲
چه آتش می زنی زینسانم، ای دور از تو چشم بد
دل و جان است آخر نی سپند است این که می سوزی
۳
گر از بی مهری چشمت گله کردم بنامیزد
که آموزد کمان ابرویت را رسم کین توزی
۴
چو دیدی مردنم، گفتی که روزی روی بنمایم
چنین روزی همم در زندگی یعنی شود روزی
۵
سگت هم می رمد از من، توانی مردمی کردن
که چون بازو کنم طوقش به تیری بازویم دوزی
۶
چه اغرا می کنی در خون خسرو چشم بدخو را
به رحمت ره نما قصاب را، کشتن چه آموزی؟
نظرات