امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۹۰۴

۱

تو نیز ای بی وفا، تا کی ستم بر جان من خواهی؟

بیا تا کین من از بخت بی سامان من خواهی

۲

چه کم گردد ز خاک پای تو، آخر اگر گاهی

بدین مقدار عذر دیده گریان من خواهی

۳

اگر جان بایدت، پیش آی و بی فرمان من، بستان

که از بیگانگی باشد، اگر فرمان من خواهی

۴

اگر خواهم دهی بوسی به پشت پای خود بینی

وگر خواهی نهی، داغی دل بریان من خواهی

۵

مرا تا زنده ام از درد عشقت راحتی نبود

بکش تیغ و سرم بفگن، اگر درمان من خواهی

۶

بدان می ماند، ای غمزه که جان می خواهی از خسرو

من مسکین چه خواهم دیگر، ار تو جان من خواهی

تصاویر و صوت

نظرات