امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۹۱۸

۱

فسون چشمش ار خوابم نبستی

چرا چشمم چنین در خون نشستی؟

۲

وگر بودی به چشمش مردمی هیچ

بدینسان در به روی من نبستی

۳

ور از خوبان به آسانی شدی دل

ز آه عاشقان آتش بخستی

۴

خوش آن وقتی که گاهی از سر ناز

بدیدی سوی ما و برشکستی

۵

ببازم جان که دل خود بیش از آن برد

مقامر پخته ای من خام دستی

۶

مؤذن چند خوانی در نمازم

چه می خواهی ز چون من بت پرستی

۷

بتا، گر گویمت بوسی ز لب ده

مگیر این بیهده گویی ز پستی

۸

ز تو یک غمزه، وز عشاق شهری

ز تو یک تیر، وز عشاق شستی

۹

رخت را کاش خسرو سیر دیدی

که مردی و ز نادیدن برستی

تصاویر و صوت

دیوان کامل امیر خسرو دهلوی، سعید نفیسی، با همت و کوشش م. درویش - تصویر ۵۶۰

نظرات