
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۹۲۴
۱
صبا زلف ترا گر دم ندادی
گره بر کار من محکم ندادی
۲
ور از درد دل ما بودی آگاه
مشاطه گیسویت را خم ندادی
۳
وگر در عقل گنجیدی خیالش
ورق بر دست نامحرم ندادی
۴
حکیم ار عشق دانستی، خرد را
نشان سوی بنی آدم ندادی
۵
وگر عاشق به دست خویش بودی
عنان دل به دست غم ندادی
۶
وگر جاوید بودی ملک مقصود
سلیمان دیو را خاتم ندادی
۷
صبا هم دوزخی دانست ما را
وگرنه سوز ما را دم ندادی
۸
ستد جان و جوانی داد ما را
چه می کردم، اگر آن هم ندادی
۹
خلاصی دیدی ار خسرو ز زلفش
گره ها را ز گریه نم ندادی
نظرات