
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۹۳۹
۱
پیش از این من کاشکی عشقت نمی ورزیدمی
تا به گوش خود جفا از دیگران نشنیدمی
۲
این همه رسوایی از عشقت نرفتی بر سرم
روز اول چشم اگر از دیدنت پوشیدمی
۳
کاش من حجام بودم تا به وقت سر تراش
بهر صدقه دائما گرد سرت گردیدمی
۴
یا که آهوی شکاری بودمی کز بهر قتل
در ته پای سمندت غرق خون غلطیدمی
۵
یا پیاده بودمی بر نطع شطرنج تو تا
در میان پیل مات آخر رخ تو دیدمی
۶
یا که در پیش سگان کوی خود بارم دهی
تا به ایشان سر به سر بر آستان خفتیدمی
۷
این همه دولت نصیب دشمنان، ای کاشکی
من به دشنامی هم آخر زان میان ارزیدمی
۸
غیر مهجوری و محرومی نصیبم چون نشد
گر بدانستم من این، کی عشق می ورزیدمی
۹
خاک پایم، گفته ای، خسرو، ببوسی عاقبت
دولتی بودی، اگر پای سگت بوسیدمی
نظرات