
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۹۴۳
۱
من ترا دارم و جز لطف توام نیست کسی
در جهانم نبود غیر تو فریاد رسی
۲
نفسی بی تو نیارم زدن، ای جان، گر چه
نکنی یاد من خسته به عمری نفسی
۳
هر کسی راست هوایی و خیالی در سر
من به جز فکر و خیال تو ندارم هوسی
۴
غرقه در بحر غم عشقم و در خون جگر
می رود بی رخت از چشمه چشمم ارسی
۵
بیش ازینم چو مگس از شکر خویش مران
که تفاوت نکند در شکرستان مگسی
۶
بر من دل شده هر چند گزیدی دگری
به وصالت که به جای تو مرا نیست کسی
۷
بلبل جان من از شوق گلستان رخت
تا به کی صبر کند نعره زنان در قفسی
۸
طالب وصل شو، ای خسرو خوبان، خسرو
نه من دلشده ام، بس که چو من نیست کسی
نظرات