
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۹۴۴
۱
در سر افتاده ز عشق توام، ای جان، هوسی
با سگ کوی تو گفتم که برآرم نفسی
۲
بر درت حلقه چو زنجیر درم بهر درای
ناله ها کردم و فریاد چو بانگ جرسی
۳
نشدی ملتفت حال من، ای عمر عزیز
هرگز این خواری و زاری نکشیده ست کسی
۴
حلقه زلف سمن سای تو در دور قمر
فتنه پیدا کند و غارت و آشوب بسی
۵
سر به سر با سگ کوی تو نهاده خسرو
چون به پابوس تو، ای جان، نشدش دسترسی
نظرات