
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۹۴۷
۱
هر شبم کآهم به عالم دم زدی
آتش اندر خرمن عالم زدی
۲
سوخت جانم را غم و غم سوختی
ذره ای سوز من ار بر غم زدی
۳
گر دلم را دست بودی بر فلک
دیده ای سقفش که چون برهم زدی
۴
زین زبان دانی اگر جم بودمی
آسمانم بوسه بر خاتم زدی
۵
در تن خاکی و سلطانی بدی
خاک پایم آسمان را کم زدی
نظرات