امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۹۵۳

۱

ای صد شکست زلف ترا زیر هر خمی

در هر خمیش مانده به هر گوشه درهمی

۲

گه گه به ناز شانه کن آن زلف را، مگر

دلهای دورمانده برون آید از خمی

۳

مویی شدم ز هجر و تو گویی کز این قدر

کاین از پی من است نگنجم به عالمی

۴

در رشک آن که در غم تو گرددم شریک

می میرم و غم تو نگویم به همدمی

۵

گر جان رود، تو پرسش بیماریم میا

ترسم که در دل آیدت از دیدنم نمی

۶

افسوس مردنم مخور، ای پادشاه حسن

زیرا گدای مرده نیرزد به ماتمی

۷

چون درد کهنه در دل من یادگار تست

یارب مباد درد مرا هیچ مرهمی

۸

گر بی تو در بهشت برندم، زنم ز آه

آتش در آن بهشت که گردد جهنمی

۹

نبود عجب که مهر تو می روید از زمین

هر جا که از دو دیده خسرو چکد نمی

تصاویر و صوت

نظرات