امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۹۶۴

۱

ای گل، دهن تنگت صد تنگ شکر چیزی

گل با تو نمی ماند در حسن مگر چیزی

۲

ما را به تماشایی مهمان رخ خود کن

چون سبزه برآوردی گرد گل تر چیزی

۳

دودی که ز آه من بر ماه زدی هر شب

در روی چو ماه تو هم کرد اثر چیزی

۴

تا باز کرا سوزد این جادوی تو آخر

خط تو دمید اینک بالای شکر چیزی

۵

تا باغ رخت دیدم، گل باد به چشم من

کی از گل و بستانی آرم به نظر چیزی

۶

گفتی که کمر بندم در ریختن خونت

باری ز پی بستن داری به کمر چیزی

۷

گویم غم و دردم بین، گویی که بتر خواهم

بسم الله اگر خواهی زین هر دو بتر چیزی

۸

زان غم که فرستادی کرده دل خسرو خوش

جان منتظرست اینک، گر هست دگر چیزی

تصاویر و صوت

نظرات