امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۹۷۱

۱

سخن چون زان دو لب گویی، چه گوید انگبین باری؟

به جایی کان دو رخ باشد، چه باشد یاسمین باری؟

۲

چو غم را چاشنی تلخ است، بتوان از هوس خوردن

وگر خوردن هوس باشد، غم آن نازنین باری

۳

هنوز آن زلف چون زنار تا کی در دلم گردد

به کار بت پرستی شد مرا ایمان و دل باری

۴

ترا بازار خوبی گرم و من در سنگسار این جا

که گر رسوا شد عاشق، به بازاری چنین باری

۵

بر آنی کآستین بر مالی و تیغی زنی بر من

چه حاجت تیغ ساعد، پس تو بر مال آستین باری؟

۶

گر از دامان رحمت سایه ای بر ما نیندازی

چنین هم از من بیچاره دامن برمچین باری

۷

لبت غیری گزید و گر دریغست از من آن خاتم

هم از دورم یکی بنمای آن نقش نگین باری

۸

چه باشد جان شیرین، کز پی شیرین لبت ندهم

چو می یابد مگس را مردن، اندر انگبین باری

۹

حساب زندگانی نیست روزی کز درت دورم

وگر خود مرگ باید هم به خاک آن زمین باری

تصاویر و صوت

نظرات