
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۹۷۴
۱
گذشت آن کین دل زارم شکیبا بود یک چندی
پریشانی زلفش آمد و زد راه خرسندی
۲
جز این شیرینی اندر عیش تلخ خود نمی بینم
که گه گه می کنی بر گریه تلخم شکرخندی
۳
گواران باد بر جان و دلم زهر فراق تو
نبخشیدند آن کامم که از وصلت خورم قندی
۴
چه می خندی، برین سامان جان من تو، ای بی غم
دل و صبری تو داری و مرا هم بود یک چندی
۵
پدر دارم همه در پند و من دنبال کار خود
مبادا هیچ مادر را چنین بدروز فرزندی
۶
بگو، ای پندگو، نامش که باشد مرهم جانم
که خسرو را ز بهر ترک او تیری ست هر پندی
نظرات