امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۹۸

۱

یار دل برداشت وز رنج دل ما غم نداشت

زهره ام کرد آب و تیمار من در هم نداشت

۲

گریه ها کردم که خون شد سنگ خارا را جگر

سنگدل یارم که چشمش قطره زان نم نداشت

۳

ماجرای درد خود بر روی او صد بار پیش

یک به یک گفتیم و او را ذره ای زان غم نداشت

۴

دی برون رفتم فغانها کردم و بگریستم

بود او در خواب مستی و غم عالم نداشت

۵

دوش بیخود بوده ام در بستر غم تا به چاشت

همچنان می سوخت شمع و دیده من دم نداشت

۶

ای که گویی خوشدلی، یارب، همین در عهد ما

گشت پنهان یا کسی خود از بنی آدم نداشت

۷

صبر خود یکبارگی زانگونه از ما برگذشت

هیچ گه گویی که با ما آشنایی هم نداشت

۸

دیر زی، ای عشق کز اقبال تو پاینده بود

این متاع انده و غم، هیچ چیزی کم نداشت

۹

این دل خسرو که از عشق جوانان پخته شد

همچنان خون ماند کز شیرین لبی مرهم نداشت

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
مجید دری
۱۳۹۷/۰۶/۱۸ - ۰۳:۵۱:۴۶
به گمان مصرع دومِ بیت دوم این‌چنین باشه:سنگدل یارم که چشمش قطره[ای] زان نم نداشت