
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۹۸۸
۱
سوی تو دیدم ریختی خون دلم را بی گنه
از چشم خود می بینم این ای روی چشم من سیه
۲
در کشتن بیچارگان تعجیل کم فرمای زانک
گر هست جانی در تنم بهر تو می دارم نگه
۳
زینسان مکش از دست من پیش زنخدان زلف را
زان رو که بس مشکل بود بی ریسمان رفتن به چه
۴
گر از ارادت رو نهم بر راه تو عیبم مکن
کز ابتدا دولت مرا کردست زین سو ره به ره
۵
این اشک خسرو هیچگه بر روی او ساکن نشد
یعنی عجب باشد اگر آب ایستد بر روی گه
نظرات