
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۹۹۳
۱
جهانی به خواب خوشست و من از غم به بیداری
خورد هر کس آب خوش دل من به خونخواری
۲
شب از غم بود صد سالم همه شب ز غم ناله
نباشد چنین حالم گرم دل کند یاری
۳
گو کنم چو کم کاری هوای چون تو یاری
جفا کن کنون باری که میرم به دشواری
۴
زدی غمزه و هر دم نمایی رخ و لب هم
چه بخشی کنون مرهم که زخمی زدی کاری
۵
چو بر کنگرش جو جو ترا جلوه باید نو
رگ جانم ببرد خسرو کمندت به دست آری
نظرات