امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۹۹۶

۱

می شکفد گل به چمن تا ز نسیم سحری

وه چه خوشی گر نفسی پهلوی من باده خوری

۲

گر ز خرابی منت نیست خبر رنجه مشو

مستی حسن ترا شاید اگر بی خبری

۳

آهن و سنگ آب شود ز آه دل غم خور من

نرم نگردد دل تو وه چه عجب جانوری

۴

هر کسی از پیرهنت رشک برد در برتو

من ز زمینی که تو آن زیر قدم می سپری

۵

من به رهت خاک شدم بو که ته پا کنیم

سوی دگر پرشکنی کرده تو خوش می گذری

۶

تا ستدی دل ز تنم ماند تنم خسته ز غم

باز دهد خسرو اگر جان ز تنش تو ببری

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
دریا
۱۳۹۸/۰۹/۱۱ - ۰۵:۲۶:۱۲
فقط اون قسمت وه چ عجب جانوری
user_image
نگار
۱۳۹۹/۰۳/۱۰ - ۰۵:۳۳:۵۳
رمل مثمن مطوی نمیشه میشه رمل مثمن سالم