
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۲۰۳
۱
آن که زلف و عارض او غیرت روز و شب است
جان من از مهر و ماه روش هر دم در تب است
۲
رشک عناب است یا خود پسته خندان او
سیب سیمین است خود یا آن ترنج غبغب است
۳
باز ابر چشم من بسیار باران شد، مگر
ماه خرمن سوز من امشب به قلب عقرب است؟
۴
بس که فریادم شب هجران به گردون می رود
قدسیان را از تظلم کار یارب یارب است
۵
می شمارم هر شبی اختر از آب چشم و صبح
نیست روشن کاختر بختم کدامین کوکب است
۶
ساقیا، بر لب رسان جامی و آنگه ده به ما
زانکه ما را چون قدح از تشنگی جان بر لب است
۷
ترک هر مذهب گرفتم، زانکه نزد پیر دیر
ذکر مذهب لاابالی زاختلاف مذهب است
۸
ما و مجنون در ازل نوشیده ایم از یک شراب
در میان ما ازان رو اتحاد مشرب است
۹
لاف دانایی مزن خسرو مگر دیوانه ای
در دبستانی که پیر عقل طفل مکتب است
تصاویر و صوت

نظرات
امین کیخا