امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۲۱۸

۱

رفتی از پیش من و نقش تو از پیش نرفت

کیست کو دید به رخسار تو وز خویش نرفت

۲

تا ترا دیدم، کم رفت خیالت ز دلم

کم چه باشد که خود خاطر من خویش نرفت

۳

هیچ گاهی به سوی بند نیایی، آری

هیچ کاری به مراد دل درویش نرفت

۴

شب کنی وعده و فردات ز خاطر برود

از تو این ناز و فراموشی و فرویش نرفت

۵

بی سبب نیست گذرهای خیالت بر من

بی سبب گرگ مکابر به سوی میش نرفت

۶

تیر مژگان ترا جستن دلها کیش است

عالمی کشته شد و تیر تو از کیش نرفت

۷

من رسوا شده را خودکش و مفگن به رقیب

که بدین روز کسی پیش بداندیش نرفت

۸

دل به مرهم چه گذاریم که بر یاد لبت

هیچ وقتی دل ما را نمک از ریش نرفت

۹

خسروا، تن زن و بنشین پس کار خود، از آنک

جگرت خون شد و کار دلت از پیش نرفت

تصاویر و صوت

دیوان کامل امیر خسرو دهلوی، سعید نفیسی، با همت و کوشش م. درویش - تصویر ۱۰۸

نظرات