
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۲۳۶
۱
آنکه برده ست دلم زلف پریشان اینست
آنکه کشته ست مرا نرگس فتان اینست
۲
آمد آن سرو خرامان و به خاکم بنشست
وه که با جان رود، از سرو خرامان اینست
۳
ز آشنایی خطرم باشد و می گفت حکیم
دانم آن زود کش و دیر پشیمان اینست
۴
گر غمی گیردت از کشتن من، عیب مگیر
چه کنم خاصیت خون مسلمان اینست
۵
من همی گویم سوز خود و تو می خندی
آنکه بر سوخته ریزند نمک، آن، اینست
۶
همه شب جان من است و غم خوبان تا روز
عاقبت در سر ایشان رود ار، جان اینست
۷
تیغ عشق است، محا باش نباشد خسرو
سر تسلیم فرود آر که فرمان اینست
تصاویر و صوت

نظرات