امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۲۳۹

۱

ای خوش آن وقت که ما را دل بی غم بوده ست

خاطر از وسوسه عشق فراهم بوده ست

۲

لذت عیش و طرب جمله برفت از کامم

خورشم گویی پیوسته همین غم بوده ست

۳

دل ندارم غم جانان ز چه بتوانم خورد

پیش ازین گر چه غمی بود، دلی هم بوده ست

۴

دوش من بودم و تنهایی و در مجلس درد

نقل یاد تو، دمی اشک دمادم بوده ست

۵

کس چه داند که چه رفت از غم تو بر من دوش

از شب تیره خبر پرس که محرم بوده ست

۶

صبر را داد دل آواز، چو طاقت برسید

دم نزد، گویی ازان جانب عالم بوده ست

۷

دیده ام خوب بسی، لیک چو تو کم دیدم

عشق بوده ست مرا، لیک چنین کم بوده ست

۸

عیسی جانی و یک رز دمم می دادی

زندگانیم که بوده ست، همان دم بوده ست

۹

یک شبی شربت لب بخش به مسکین خسرو

صد شب از وسوسه هجر تو در هم بوده ست

تصاویر و صوت

دیوان کامل امیر خسرو دهلوی، سعید نفیسی، با همت و کوشش م. درویش - تصویر ۱۱۸

نظرات

user_image
ایمان
۱۳۸۹/۰۲/۱۶ - ۱۲:۳۰:۵۲
این غزله؟ چرا همه نوع شعری رو تو غزل گزاشتید؟
پاسخ: غزل گویا در منبع اولیه کامل نقل نشده، این احتمالاً یک بیت از یک غزل است.