امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۲۴۱

۱

در سرم تا ز سر زلف تو سودایی هست

دل شیدای مرا با تو تمنایی هست

۲

در ره عشق منه زاهد بیچاره قدم

گر ز بیگانه و خویشت غم و پروایی هست

۳

دل که از غمزه ربودی به سر زلف سیاه

گر چه دزدیست سیه کار، دل آسایی هست

۴

باغبان تا گل صد برگ رخ خوب تو دید

در چمن بیش نگوید گل رعنایی هست

۵

هندوی خال مبارک به رخت مقبل شد

گشت پرویز که در سلک تو لالایی هست

۶

هر شبی در غم هجرت شب یلداست مرا

که به سالی به جهان یک شب یلدایی هست

۷

چوب خشک است به پیش قد تو هر سروی

گر چه او را به چمن قامت و بالایی هست

۸

مردم از حسرت دیدار و نگفتی روزی

که مرا سوخته ای غم زده رسوایی هست

۹

دعوی هستی و ناموس مکن، خسرو، هیچ

تا ترا میل نظر بر رخ زیبایی هست

تصاویر و صوت

دیوان کامل امیر خسرو دهلوی، سعید نفیسی، با همت و کوشش م. درویش - تصویر ۱۱۶

نظرات

user_image
نردشیر
۱۴۰۲/۱۱/۲۸ - ۱۱:۲۴:۲۵
گشت پرویز که در سلک تو لالایی هستیعنی چی؟