
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۲۵۸
۱
یار ما را عزم رایی دیگر است
باز در بند جفایی دیگر است
۲
در نظر می آیدم گلها بسی
چون کنم آن روی جایی دیگر است
۳
گر یکی چشمم به رویش روشن است
خاک پایش توتیایی دیگر است
۴
ساقیا، می ده که بر یاد لبت
بامی امروزم صفایی دیگر است
۵
با رقیبان ساختن بیچارگی است
محنت هجران بلایی دیگر است
۶
دوستدارانت بسی هستند، لیک
خسرو مسکین، گدایی دیگر است
نظرات