
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۲۶۲
۱
آمد آن یاری که در دل جای اوست
راحت جان صورت زیبای اوست
۲
آشنایی تازه کرد این سرکه او
ز آشنایان قدیم پای اوست
۳
یک قبا جانم که از تن رفته بود
دیدم آنگه در ته یک تای اوست
۴
لذت خو کرده خود باز یافت
دل که بد خو کرده حلوای اوست
۵
خارها بس نیش سختم می زنند
گر چه ناوک رسته خرمای اوست
۶
بر دلم کوه و غم و دل بر قدش
وه چه بارست اینکه بر بالای اوست
۷
خسروا، گر دل ستد، تو در بمان
گیتی آن داند که آن کالای اوست
نظرات