امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۲۶۶

۱

صد دل اندر زلف شب گون سوخت ست

گوییا در شب چراغ افروخته ست

۲

هر که او سودای زلفت می پزد

عود را چون هیزم تر سوخت ست

۳

دل به شمشیر جفا بشکافته ست

وانگه از تیر مژه بر دوخته ست

۴

گریه چندان شد که در خون دلم

مردم چشم آشنا آموخته ست

۵

ای مسلمانان، یکی بازم خرید

کو مرا بر دست غم بفروخته ست

تصاویر و صوت

نظرات