امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۲۶۸

۱

شکرین لعل تو کان نمک است

گرچه شکر نه مکان نمک است

۲

خود نمک از لب تو چاشنی است

وین سخن هم ز زبان نمک است

۳

حسن بر لعل تو خط می‌آورد

زان که او عامل کان نمک است

۴

می‌گدازد لبت از بوسه زدن

چه توان کرد از آن نمک است

۵

چشم من بین ز خیال لب تو

که شب و روز میان نمک است

۶

می‌بیندیش ازین گریه من

آخر آن آب زیان نمک است

۷

باری اندیشه خسرو می‌کن

که به حق جمله جهان نمک است

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
-
۱۳۸۷/۰۸/۲۶ - ۰۵:۱۳:۰۱
احتمالا مصرع دوم باید این گونه باشد :چه توان کرد که کان نمک است