
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۲۷
۱
خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا
گذری کن که ز غم راه گذر نیست مرا
۲
گر سرم در سر سودات رود نیست عجب
سر سودای تو دارم غم سر نیست مرا
۳
ز آب دیده که به صد خون دلش پروردم
هیچ حاصل به جز از خون جگر نیست مرا
۴
بی رخت اشک همی بارم و گل می کارم
غیر از این کار کنون کار دگر نیست مرا
۵
محنت زلف تو تا یافت ظفر بر دل من
بر مراد دل خود هیچ ظفر نیست مرا
۶
بر سر زلف تو زآن روی ظفر ممکن نیست
که تواناییی چون باد سحر نیست مرا
۷
دل پروانه صفت گر چه پر و بال بسوخت
همچنان ز آتش عشق تو اثر نیست مرا
۸
غم آن شمع که در سوز چنان بی خبرم
که گرم سر ببرند هیچ خبر نیست مرا
۹
تا که آمد رخ زیبات به چشم خسرو
بر گل و لاله کنون میل نظر نیست مرا
تصاویر و صوت

نظرات
امین کیخا
آرمین
نادر..
Milad