
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۲۷۶
۱
نیست دلی کاندرو داغ جفای تو نیست
کیست که اندر سرش باد هوای تو نیست
۲
دل که ز جان خواسته ست بهر تو بیگانه وار
با همه مردانگی مرد جفای تو نیست
۳
خشم کنی بی گناه، بر شکنی بی سبب
کوری بخت منست، ورنه خطای تو نیست
۴
بر در تو هر کسی خاص شد، الا که من
هیچ کسان را مگر ره به سرای تو نیست
۵
صبر به امید وصل بر در دل شسته بود
هجر درون رفت و گفت، خیز که جای تو نیست
۶
گفتی، اگر می خری، نقد حیاتم بهاست
گر همه تا محشر است نیم بهای تو نیست
۷
خسرو اگر سوخته ست، نی ز پی دیگری ست
سوخته تر باد ازین، گر ز برای تو نیست
نظرات